حکومت اسلامی به موازات پاکسازیها و ایجاد ممنوعیت کاری برای چهرههای نامدار سینمای پیش از انقلاب، باید سینمای مطلوب خود را هم بنا میکرد.
نوشته: مهرداد فراهانی
انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ ایران، گرچه همچون سایر انقلابها سویهای طبقاتی نیز داشت، اما در اصل انقلابی ایدئولوژیک بود که میخواست نظام فرهنگی مسلط را واژگون، و نظام تازهای را جایگزین سازد. جملۀ تاریخی بنیانگذار جمهوری اسلامی: «ما با سینما مخالف نیستیم؛ ما با فحشا مخالفیم»، که در جمع انقلابیون خشمگینی ادا شد که در همان روزها مشغول آتش زدن سالنهای سینما بودند، دلالت بر همین امر داشت.
اندیشههای شریعتی، استکبارستیزی و ظهور سینمای گلخانهای
آمریکاستیزی از دیگر ویژگیهای این انقلاب بود. ترجمۀ این ایده در عرصۀ سینما، ممنوعیت ورود فیلم-های آمریکا و بلوک غرب، و گشودن دروازههای اکران به روی خیل فیلمهای چریکی و پارتیزانی اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی بود. فیلمهایی چون «Z» (کوستا گاوراس) و «نبرد الجزیره» (جیلو پونته-کوروو) که به دلیل مضامین مارکسیستیشان در رژیم گذشته اجازه اکران نیافته بودند حالا گل سرسبد سینماها بودند. در این زمان، فیلمهای محروم از پردۀ سینماها، به ویدئو،سرگرمی نوظهور آن سالها، کوچ کرده بودند.
اما حکومت اسلامی به موازات پاکسازیها و ایجاد ممنوعیت کاری برای چهرههای نامدار سینمای پیش از انقلاب، باید سینمای مطلوب خود را هم بنا میکرد، سینمایی که نمایندۀ ارزشهای فرهنگی و ایدئولوژیکش باشد. نخستین گام برای احیای سینما، که به علت فرار و انزوای تهیهکنندگان قدیمی و مصادرۀ اموال برخی از ایشان در رکود به سر میبرد، تأسیس «بنیاد سینمایی فارابی» بود که با سه شعار حمایت، هدایت، و نظارت بر سینما به میدان آمد.
مهمترین ابزارهای حمایتی این بنیاد و معاونت سینمایی وزارت ارشاد از سینمای نوپای جمهوری اسلامی عبارت بود از: کاهش نرخ عوارض شهرداری از سالنهای سینما، افزایش قیمت بلیت سینماها، تخصیص ارز دولتی برای خرید نگاتیو و تجهیزات فنی، و اعطای وامهای بانکی با کمترین میزان سود به تهیهکنندگان ایرانی. دیگر اقدام حمایتی مدیران بنیاد فارابی و وزارت ارشاد طرح نظام درجهبندی فیلمها بود. ایشان که اغلب از شاگردان و پیروان اندیشههای دکتر علی شریعتی بودند و نگاهی آرمانی و غیر صنعتی به سینما داشتند با نظام درجهبندی میخواستند در سینمایی که خود به آن صفت «سینمای گلخانهای» داده بودند زمینۀ مساعدی برای رشد گلهای مطلوبشان فراهم کنند.
طبق این طرح، فیلمهایی که در شورایی متشکل از همین مدیران و همفکرانشان درجۀ «الف» دریافت میکرد زمان بیشتری برای اکران در اختیار داشت، و در سینماهای ممتاز و با قیمت بلیت بالاتر به نمایش در میآمد. و هر چه فیلمی درجۀ الف به سایر درجات: «ب»،«ج»، و «د» تنزل میکرد از این مزایا کاسته شده، و در عوض تنبیهاتی برایشان در نظر گرفته میشد، از جمله اینکه اجازۀ تبلیغات تلویزیونی به ایشان داده نمی-شد. با این حال تعدادی از فیلمهای گروه ج و د، به رغم قیمت پایینتر بلیت و تبلیغات کمتر، فروشی بالاتر از فیلمهای الف و ب داشتند.
موزیکالهای عروسکی و کشیدن دوباره مخاطب به سالن سینما
مدیران دهۀ اول سینمای ایران مکررا در خاطرات خود گفتهاند که در جلسات هیئت دولت با تمسخر سایر وزرا مواجه میشدهاند، زیرا در زمانۀ جنگ خانمانسوزی که آنها دغدغۀ تأمین شیر خشک نوزادان را داشتند، ایشان دنبال تهیۀ ارز دولتی برای خرید نگاتیو بودند. اما آنها خوب میدانستند که فیلم تنها با نگاتیو ساخته نمیشود، و نیروهای متفکر و همسو با نظام لازم دارد، لذا به تقویت دفاتر «انجمن سینمای جوانان» و سایر نهادهای آموزش سینما پرداختند تا جای خالی کارگردانان حذفشده را پر کنند.
ایشان که دریافته بودند عدم واردات فیلمهای جذاب غربی باعث ریزش مخاطبان سینما شده، از تولید فیلم-های عروسکی شاد و موزیکال،گونهای از سینما که پیش از انقلاب تجربه نشده بود، حمایت کردند.
نخستینِ فیلم این جریان «شهر موشها» (مرضیه برومند و محمدعلی طالبی) محصول سال ۱۳۶۴ بود، که در سالهای بعد با «گلنار» (کامبوزیا پرتوی)، دزد عروسکها(محمدرضا هنرمند) و ... ادامه یافت. این فیلمها هم سرگرمکننده و پرفروش بودند و هم به ستارگان سینما، تابوی مدیران فرهنگی آن روزگار، نیازی نداشتند.
به سوی جشنوارهها و شکستن تصویر کلیشهای از ایران
مبارزه با ستارهسالاری و تهیهکنندهسالاری، و ایجاد سینمایی که کارگردان حاکم مطلق آن باشد، آرمان این مدیران بود. فیلمهای موسوم به هنری و جشنوارهای، که عمدتا از نابازیگران بهره میبردند، از بهترین مجراهای تحقق ایدآل ایشان بودند. حضور این فیلمها با داستانهای معصومانه و پاستورال (روستاییوار) خود در عرصۀ بینالمللی، همچنین میتوانست تصویر خشنی را که رسانههای غربی از رژیم جدید ایران ارائه میکردند باطل سازد.
حضورها و موفقیتهای جهانی سینمای جشنوارهای ایران با فیلمهای «دونده» (امیر نادری)، «کلید» (ابراهیم فروزش)، و «جادههای سرد» (مسعود جعفری جوزانی) آغاز شد، با سهگانۀ «کوکر» عباس کیارستمی، شامل: «خانۀ دوست کجاست؟»، «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون» به اوج رسید، و با دریافت نخل طلای جشنوارۀ کن برای فیلم دیگر کیارستمی: «طعم گیلاس»، و حضور «بچههای آسمان» (مجید مجیدی) در فهرست نهایی کاندیداهای فیلم خارجی جایزۀ اسکار، به رکوردی بیمانند دست یافت.
افول دیکتاتورهای دلسوز و شدت گرفتن سانسور
مدیران وزارت ارشاد و بنیاد فارابی گرچه به تعبیر خود «دیکتاتورهای دلسوز سینمای ایران» بودند، اما حاکمان بلامنازع سینمای آن روز نبودند. حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی با در اختیار داشتن سالنهای متعدد سینما،امکانات مالی فراوان، و رسانههای چاپی مختلف، رقیب قدرتمند وزارت ارشاد بود.
محسن مخملباف از فیلمسازان این نهاد بود که برای اغلب فیلمسازان مذهبی جلوۀ یک ایدئولوگ و رهبر فکری را داشت. اما او پس از چند فیلم دچار دگرگونی فکری شد و از حوزه جدا گشت و به جرگۀ فیلمسازان عرفی پیوست. تجلی تغییر اندیشۀ او دو فیلم «نوبت عاشقی» و «شب¬های زاینده¬رود»، محصول سال ۱۳۶۹، بودند که با سیل اعتراضات توفندۀ یاران سابق او مواجه شدند. این سیل ابتدا سید محمد خاتمی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی، و سپس فخرالدین انوار، معاونت سینمایی، و سید محمد بهشتی، رییس بنیاد فارابی، را در خود غرق کرد و آنها را ناچار به استعفا از سمت خویش کرد.
پس از کنارهگیری انوار و بهشتی، که مقارن دومین دورۀ ریاست جمهوری علیاکبر هاشمی رفسنجانی بود، سانسور فیلمها به شدیدترین حد خود رسید، به نحوی که حتی فیلمسازان مسلمان و دلبستۀ نظام از آن آزرده شدند. با این وصف، همین دوره برای ژانر اکشن و فیلمهای پلیسی/معمایی عصر طلایی به شمار میآمد، فیلمهایی گیشهای که بیشتر طبقات محروم و شهرستانیها را به عنوان مخاطب هدف خود در نظر گرفته بودند.
عصر اصلاحات؛ رفتگانی که باز آمدند
با فرا رسیدن دوم خرداد و گشایشهای سیاسی، که «دوران اصلاحات» لقب گرفت، در سینما نیز نسیم آزادی و تکثر آراء شروع به وزیدن کرد. نظام درجهبندی و شرط تصویب فیلمنامه حذف شد و قرار شد هیئت نظارت صرفا اجازۀ کنترل و ممیزی فیلمهای ساخته شده را در دست داشته باشد. (حال آنکه در سالهای پیش از این حتی گریم بازیگران زن باید در وزارت ارشاد تأیید میشد تا جنبۀ تحریککننده و اغواگرانه نداشته باشد).
سینماگرانی چون بهمن فرمانآرا و سعید راد که به ناچار از ایران مهاجرت کرده و اجازۀ فعالیت نداشتند امکان فعالیت یافتند، و فیلمهایی چون «بانو» (داریوش مهرجویی)، «حاجی واشنگتن» (علی حاتمی)، و «آدم برفی» (داوود میرباقری) که در سالهای قبل توقیف شده بودند اکران شدند.
در عرصۀ فیلمهای خارجی هم به بعضی فیلمهای آمریکایی و اروپای غربی اجازه اکران داده شد (البته نخستین فیلم آمریکاییِ اکران شده پس از انقلاب،«با گرگها میرقصد» (کوین کاستنر) بود که اوائل دهه هفتاد اکران شد، اما این روند در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی گسترش یافت).
تمایز اکران این فیلمها از نمونههای سالهای پیش این بود که با زیرنویس فارسی، نه دوبله، و در سالنهایی که توسط دولت به سیستم پخش صدای دالبی ساراند مجهز شده بودند اکران میشدند. نهضت تجهیز سالنهای سینمای تهران و شهرستانها و ساخت پردیسهای چند سالنه در سالهای بعد هم ادامه یافت. گرچه هنوز هم سینمای ایران از فقر سالن رنج میبَرد و در بسیاری از شهرها حتی یک سالن سینما هم وجود ندارد.
سینمای دیجیتال و قوت گرفتن فیلمسازان مستقل
تاریخ سینمای ایران بعد از انقلاب را به سادگی میتوان بر اساس آیند و روند مدیران مختلف دورهبندی کرد. لذا بدیهی است که بگوییم با روی کار آمدن دولت اصولگرای محمود احمدینژاد در سال ۱۳۸۴، بار دیگر «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» و اوضاع تولید و اکران و ممیزی فیلمها دچار تغییرات مختلف شد. اما این بار حریف و هماورد وزارت ارشاد، نه یکی دیگر از نهادهای قدرت، که تکنولوژی بود.
نیمۀ دوم دهه هشتاد خورشیدی، یعنی دهۀ نخستین قرن بیستویکم، دوران شکوفایی سینمای دیجیتال و گسترش اینترنت بود. حالا دیگر سینماگران مستقل میتوانستند با ابزاری ساده و کمخرج فیلمهای خود را بسازند و با آپلود کردن فیلمها، از سد گمرک بگذرند. نقطه عطف این رویکرد را میتوان پذیرش فیلم «کسی از گربههای ایرانی خبر نداره» (بهمن قبادی) در فستیوال کن در سال ۱۳۸۸(۲۰۰۹ میلادی) دانست.
در این سال، مدیران جشنوارۀ کن همۀ فیلمهایی را که به عنوان نمایندۀ ایران از سوی بنیاد فارابی ارسال شده بودند، رد کردند و در عوض، فیلم قبادی را که به طور مستقل در این رویداد شرکت کرده بود پذیرفتند. با این حال، همۀ کارگردانها بخت و اقبال قبادی را نداشتند و فیلمهایشان پشت خط اکران متوقف میشد. عدم بخت اکران نه فقط به دلیل ممیزی، که به این سبب هم بود که حالا دوباره عصر تسلط ستارهها و سینمادارها شده بود و فیلمهای غیر تجاری و آوانگارد شانسی برای مواجهه با مخاطبان خود نداشتند.
از همین رو در دولت یازدهم جمهوری اسلامی به ریاست حسن روحانی، گروهی موسوم به «هنر و تجربه» تأسیس شد که رسالت آن اکران فیلمهای نوجویانه و غیرتجاری، و فیلمهای مستند است. در دهۀ نود در حوزۀ سینمای انیمیشن ایران نیز که همواره فیلمهای کوتاه و نیمهبلند ساخته بود، تولید فیلم بلند تجربه شد که این فیلمها نیز در گروه «هنر و تجربه» اکران میشوند.
بیشتر بخوانید: