دولتهایی که از نظر جغرافیایی بیش از دیگران با افغانستان در ارتباط هستند، این نگرانی را حس کرده در صدد به رسمیت شناختن طالبان هستند تا از این طریق بتوانند روند صلح و برقراری یک دولت یا امارت را در این کشور تسریع بخشند. هر چند ایران هنوز تصمیمی در این خصوص را به صورت جدی اعلام نکرده است.
خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در یک ماه اخیر و به تبع آن، فروپاشی سریع و غیرمنتظره نیروهای مسلح این کشور در برابر طالبان، گمانهزنیهای بسیاری را در پی داشته است، خروجی که نگرانی بسیاری از جمله ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه را نیز برانگیخته است.
سناریوهای محتمل در خصوص خروج آمریکا از افغانستان، مبتنی بر این واقعیت است که این عمل یک حرکت برنامهریزی شده به دست نهادهای امنیتی و مقامات ارشد این کشور بوده است.
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
سناریوی اول مربوط به مبحثی است که براساس الگووارههای چهارگانه والتر راسل مید، استاد روابط بینالملل و امورخارجه و علومانسانی دانشگاه ییل آمریکا در خصوص سیاست خارجه دونالد ترامپ در مورد افغانستان مطرح شده است. در واقع تصمیم ترامپ برای خروج از افغانستان، پیرامون چهار پارادایم تعریف میشود که عبارتند از:
همیلتونیسم: ارتباط دولت با مشاغل بزرگ برای موفقیت در سیاست خارجه.
ویلسونیسم: تشویق به توسعه اصول دموکراسی به خارج از کشور.
جفرسونیسم: حمایت از لیبرالدموکراسی داخلی در تناسب با اهداف وزارت خارجه.
و در نهایت جکسونیسم: در اولویت قرار دادن امنیت اقتصادی و فیزیکی شهروندان آمریکایی بر دیگر اهداف.
خروج از افغانستان بیش از همه حول محور پارادایم جکسونیسم خودنمایی میکند. با افزایش فساد در دستگاه اشرف غنی و به سرانجام نرسیدن استخراج لیتیوم از افغانستان به وسیله شرکتهای آمریکایی، دونالد ترامپ ماندن در این کشور را پرهزینه تلقی کرد و تصمیم به خروج تدریجی از آن گرفت. هزینه جنگ افغانستان روزانه ۳۰۰ میلیون دلار تخمین زده شده که با ۲ هزار و ۵۰۰ کشته و تعداد بسیاری زخمی همراه بوده است. اگر هزینههای جنگ آمریکا را در برابر تعداد کشتههای نیروهای ستیزهجو قرار بدهیم، نتیجه چندان مثبتی حاصل نمیگردد.
این در حالی است که برای طالبان هزینه تربیت و تأمین نیروها همخوانی چندانی با هزینههایی که آمریکا متحمل میشود ندارد. به نحوی که اگر هزینه سوخت پرواز یک بی ۵۲ و انداختن بمبهای گران قیمت آن را بر سر صدها تن از نیروهای طالبان در نظر بگیریم، در خواهیم یافت که هر یک روز حضور بیشتر آمریکا یک شکست اقتصادی تمام عیار به حساب میآمد.
پیش از شیوع ویروس کرونا، کاهش تعداد پایگاههای نظامی آمریکا در خاورمیانه در دستور کار پنتاگون قرار داشت و همزمان با آسیبهای اقتصادی ناشی از شیوع کرونا در آمریکا، هزینه حضور این کشور در افغانستان نیز به مشکلات اقتصادی بیشتر آن دامن میزد. بیان این مقدمه هم لازم است که این خروج نه تنها میتوانست به کاهش هزینهها بیانجامد، بلکه طبق معیارهای اقتصادی، هزینه تامین امنیت افغانستان بر دوش کشورهایی میافتاد که از لحاظ دیپلماتیک و اقتصادی در تعارض با منافع ایالات متحده هستند و از سویی کارخانههای اسلحهسازی میتوانند دست از تولید ماسک و تجهیزات پزشکی برداشته و مجددا به تولید و فروش جنگافزارهای خود بپردازند.
اما سناریوی محتمل دیگر، نگاه ژئوپلیتیکی ایالات متحده به افغانستان است که این فرصت را برای آن کشور پدید آورده تا رقبای خود را به نوعی درگیر هژمونی قدرت در افغانستان کند. اگر نقشه افغانستان، این کشور محصور در خشکی در نظر گرفته شود، به وضوح دیده میشود که آمریکا فقط با تغییر یک مهره از این صفحه شطرنج، یک بازی بزرگ را برای کشورهایی نظیر روسیه، چین، پاکستان، ایران و ترکیه رقم زده است که به نوعی در چند سال اخیر با منافع ایالات متحده درگیر بودهاند؛ این سناریو به این شکل مطرح میشود که خلع هژمونی قدرت برای کشورهایی که دارای مرز مشترک با افغانستان هستند، به جای یک فرصت مناسب، یک تهدید امنیتی و بستری مناسب جهت رشد گروههای تروریستی و اشاعه آن به سایر کشورها قلمداد گردد.
با خروج آمریکا از افغانستان، مناسبات کشورهایی مانند چین و روسیه، پاکستان و ترکیه – در صورت حضور این کشور برای تأمین امنیت فرودگاه کابل-، ایران با پاکستان و ترکیه و نیز روسیه با ترکیه درگیر تعارضات بسیاری خواهند شد.
روسیه از لحاظ تاریخی نسبت به حضور کشورهای دیگر در آسیای میانه حساسیت خاصی از خود نشان داده است. این کشور پیش از این نیز نسبت به چینیسازی آسیای میانه به دست چین هشدار داده و اعتراض خود را نسبت به اقدامات دولت پکن اعلام کرده بود.
از سویی دیگر ترکیه از طریق دیپلماسی فرهنگی و نرم در آسیای میانه نفوذ کرده بود که با وجود سرمایهگذاریهای بسیاری زیاد، کشورهای آسیای میانه همچنان به سمت روسیه گرایش و تمایل داشتهاند. افغانستان از نظر چین دارای اهمیت ترانزیتی است و شاید اولین کشور فاقد بندرهای تجاری مهم باشد که از راه زمینی میتواند چین را به ایران، سوریه و دریای مدیترانه برساند. از سویی دیگر افغانستان به مثابه دروازه ورود به آسیای میانه است. منطقهای که برای چین دارای اهمیت تجاری فراوانی است.
با سقوط دولت اشرف غنی و در آستانه قدرتگیری طالبان، روسیه برای اولین بار در خاک چین با همکاری این کشور رزمایش بزرگی را در ایالات نینگ ژیا برگزار کرد که ۱۰ هزار سرباز در آن شرکت داشتند.
اگر چه چین و روسیه اکنون متحدانی علیه تهدیدات تروریستی به حساب میآیند، اما آندری سرنکو، رئیس مطالعات افغانستان نوین در مسکو چندی پیش هشدار داد که احتمال درگیریهای نیابتی در افغانستان بسیار زیاد است و قطعا چین و روسیه از گروههایی در این کشور حمایت خواهند کرد. ولی در صورت پیروزی هر یک از طرفین، این دو کشور به عنوان رقیب در برابر یکدیگر قرار خواهند گرفت. در این صورت چین اگرچه از لحاظ نظامی یکی از ابرقدرتهای حال حاضر دنیا به شمار میرود، اما ارتش این کشور تجربه عملی چندانی در هدایت نبردهای غیرکلاسیک و نیابتی ندارد و بیم آن میرود که اقلیتهای قومی همانند اویغورها در همجواری منقطه پرمناقشه، برای چین دردسرساز شوند.
ترکیه نیز یکی از بازیگران اصلی افغانستان است که مدتها پیش از طریق دیپلماسی فرهنگی و نرم فتح الله گولن، نفوذ قابل توجهی در افغانستان یافت. ترکیه در شمار نیروهای ایساف، یکی از موفقترین نیروها در تعامل با مردم افغانستان بود. اما این کشور نیز بر سر خریدهای تسلیحاتی و مناقشات مرزی در سوریه دچار تنشهایی با ایالات متحده و روسیه بوده است.
از سویی دیگر حضور قدرتمند اقتصادی چین در افغانستان، تهدیدی جدی جهت سرمایهگذاریهای ترکیه در این کشور است. روسیه نیز نگاهی تردیدآمیز نسبت به اقدامات ترکیه در آسیای میانه دارد. مقامات ترکیه در آخرین اظهار نظر برای تامین امنیت فرودگاه کابل با حدود ۵۰۰ سرباز مستقر خود در افغانستان اعلام آمادگی کرده بودند که این موضوع ابتدا با واکنش قاطع طالبان و سپس موافقت این گروه روبرو شد. طالبان از ترکیه خواسته بود مانند سایر نیروهای نظامی خارجی افغانستان را ترک کند، اما بعد از حملات تروریستی داعش، این طالبان بود که از ترکیه درخواست میکرد تا تأمین امنیت فرودگاه را در دست بگیرد.
اما چرا فرودگاه بینالمللی حامد کرزی کابل تا این حد برای ترکیه حائز اهمیت بوده است؟ شاید بتوان پاسخ را به افشاگری یکی از خبرگزاریهای مسکو مرتبط دانست که از قصد و نیت ترکیه در اعزام دو هزار نفر از گروههای مسلح تحت حمایت این کشور در لیبی و سوریه به افغانستان خبر داده بود؛ گروههایی نظیر لشکر الحمزات، صقور الشمال، لشکر سلطان مراد، تیپ سلیمان شاه، و سپاه مجد.
از آنجا که پاکستان رابطه نسبتاً خوبی با گروه طالبان دارد، حضور ترکیه در این کشور میتواند به رویارویی غیرمستقیم این دو نیز منجر شود. چنان که در هفتههای گذشته، مارشال دوستم و نیروهایش که تحت حمایت ترکیه هستند، از برابر نیروهای طالبان در مزارشریف عقب نشینی کرده و به سمت مرز ازبکستان عقب نشستند.
به اینستاگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
سناریوی سوم، مربوط به گروه داعش خراسان است. گروهی که آن را شاخهای از القاعده معرفی میکنند و در جنگ سوریه نیز حضوری بارز داشتند. این نام توسط نهادهای اطلاعاتی امریکا و در دوران باراک اوباما برای این گروه انتخاب شد. این گروه نبرد علیه روسیه در چچن و علیه آمریکا در سوریه و حتی حادثه یازده سپتامبر را در کارنامه خود دارد. چند ماه پیش از سقوط دولت اشرف غنی، بمبگذاریها و حملاتی از سوی گروه داعش خراسان به دانشگاه کابل و چند مرکز دیگر صورت گرفت که بسیاری پیکان انتقاد را به سوی طالبان هدف گرفتند و سخنگوی طالبان نیز متعاقباً آن را نادرست خوانده و سلب مسئولیت کرده بود.
خلع یک دولت ضعیف در افغانستان برای بسیاری از کشورها یک تهدید بالقوه محسوب میشود. روسیه، ایران، چین و پاکستان بیش از هر کشور دیگری نگران این موضوع هستند که در نبود دولت افغانستان چه کسی سکان هدایت این کشور را برعهده داشته باشد. دولتهایی که از نظر جغرافیایی بیش از دیگران با افغانستان در ارتباط هستند، این نگرانی را حس کردهاند و در صدد به رسمیت شناختن طالبان هستند تا از این طریق بتوانند روند صلح و برقراری یک دولت یا امارت را در این کشور تسریع بخشند. هر چند وزارت خارجه ایران هنوز تصمیمی در این خصوص را به صورت جدی اعلام نکرده است.
با حمله داعش به فرودگاه بینالمللی حامد کرزی کابل، این احتمال قوت گرفت که داعش -به عنوان یک نیروی دفاکتو (بالفعل) در افغانستان- همچنان تهدیدی فزاینده برای منطقه باشد و نیز خروج نیروهای آمریکا از عراق -طبق برنامه تعیین شده در اواخر سال میلادی جاری- میتواند به قدرت گرفتن دوباره داعش در منطقه بیانجامد. با در نظر گرفتن چنین سناریویی و برای رویارویی با گروهی تندروتر، طالبان از پتانسیل بازدارندگی بیشتری نسبت به دولت اشرف غنی برخوردار است. قراردادن طالبان در برابر داعش، هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی معقولتر به نظر میرسد، چراکه تفاوتهای این دو گروه از نظر مذهبی و فقهی میتواند آنان را که شناخت نسبی از یکدیگر دارند به خود مشغول کرده و از اشاعه گروههای افراطی به سایر نقاط دنیا جلوگیری کند. همچنین طالبان از تجربه جنگی لازم در برابر داعش برخودار هستند.
لازم به ذکر است که طالبان پیرو مذهب حنفی و داعش پیرو سلفیت است. طالبان در برابر داعش از ملایمت بیشتری نسبت به سایر اقلیتهای مذهبی و مسائل اجتماعی برخوردارند. آنها نیروهایی هستند که با کمترین هزینه در برابر داعش توان ایستادگی دارند، و برای تأمین نیروهای خود دارای سیستم و روشی چندین ساله میباشند. ویژگیهای نظامی، آموزشی، عقیدتی و اقتصدی طالبان در برابر داعش میتواند تاثیر بسزایی در حمایت کشورهای منطقه از روی کار آمدن طالبان داشته باشد.
تا کنون رفتار دیپلماتیک کشورهای همجوار با افغانستان حاکی از خودداری این کشورها از تعمیم شتابزده علیه طالبان و مسائل داخلی این کشور بوده است. پرهیز کشورهای همجوار از دخالت نظامی در افغانستان را میتوان به تجربه جنگهای نیابتی آنها در مناطق دیگر و شناخت و آگاهی آنها از افغانستان دانست. این کشورها درک درستی از این مسئله دارند که تصرف و استقرار یک دولت با حمایت خارجی در افغانستان، عقلانیت ابزاری ندارد. اما این که تا چه زمانی کشورهای منطقه میتوانند در مسائل افغانستان درگیر نشوند و این روند دیپلماتیک ادامه داشته باشد، به هیچ عنوان مشخص و قابل پیشبینی نیست.