خاطرات مدرسه چه تاثیری بر زندگی افراد موفق گذاشته است؟

خاطرات مدرسه چه تاثیری بر زندگی افراد موفق گذاشته است؟
نگارش از Euronews
هم‌رسانی این مطلبنظرها
هم‌رسانی این مطلبClose Button
آگهی

بسیاری از افراد یک خاطره مهم در دوران آموزشی خود را به یاد می آورند، چه یک تمرین باشد، یک معلم یا مثالی ارائه شده توسط فردی دیگر.

تونی پارکر، ستاره بسکتبال: والدینم مرا خوب تربیت کردند. مطمئنا من بهترینهای دو جهان را داشتم: پدری آمریکایی و مادری هلندی، یک ترکیب انفجاری. هر کودک پرسش متفاوتی مطرح می کند و اندرز متفاوتی نیاز دارد. اگر رویایی دارد باید سخت کار کند، چون واضح است که موفقیت یک روزه کسب نمی شود.

راب وینرایت، مدیر یوروپل: من در ویلز بزرگ شدم و زمان زیادی را در خانه پدربزرگم گذراندم. او به مدت چهل سال کتابدار بود و هزاران کتاب در خانه داشت. من یاد گرفتم که ادبیات و به ویژه ویلیام شکسپیر را دوست داشته باشم. وقتی دوازده سالم بود به سختی می توانستم زبان چهارصد سال پیش را بفهمم. ولی هرچه بیشتر می خواندم، بیشتر به زیبایی این زبان پی می بردم. از آن موقع به بعد هر آنچه در حرفه ام در مورد قدرت ادبیات و ارتباطات آموختم برایم بسیار سودمند بود. هنوز هم شکسپیر می خوانم و از کلمات الهام بخشش استفاده می کنم تا همکارانم را تشویق کنم.

شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل: من از پدرم تساوی حقوق را یاد گرفتم. او با برادرم به همانگونه رفتار می کرد که با سه دختر دیگرش. در حقیقت، در خانواده من آموختم که انسان ها برابرند و هیچ تبعیضی براساس جنسیت یا مذهب یا نژاد نبایستی باشد. من در یک خانواده مدرن مسلمان به دنیا آمدم و تربیت شدم اما تمام تحصیلاتم را در مدرسه زرتشتی ها انجام دادم.

گوردون براون، سفیر سازمان ملل در آموزش: اگر از افراد بپرسید چه کسی مهمترین تاثیر را بر روی زندگیشان گذاشته است، اگر پاسخ آنها یکی از افراد خانواده، مادر یا پدرشان نباشد، اکثر پاسخ دهندگان می گویند که معلمشان بوده است. آنها با شما درباره احساسشان نه تنها در مورد ارزش آموزشی که دریافت کرده اند صحبت خواهند کرد، بلکه به شما خواهند گفت که آموزگاری یک حرفه بسیار مهم است، که یک معلم می تواند زندگی و شیوه زندگی یک جوان را تغییر دهد. او همچنین می تواند بر نگرش جوان به آینده اش و اینکه چگونه از استعدادش می خواهد بهره ببرد، تاثیر بگذارد. بنابراین موضوع، اهمیت آموزش در کل نیست، بلکه آموزگاران از اهمیت بالا برخوردار هستند.

ویکن تاویتیان، مخترع: وقتی جوان بودم و وقتی فضانوردان به فضا رفتند، با میکروگرانشی آشنا شدم. علاقمند این شدم که میکروگرانشی در فضا چگونه خواهد بود. و هنگامی که چهارده سالم بود، عاشق نیروی جاذبه شدم. فهمیدم که جاذبه مفهومی است که آنرا به شیوه بدی درس می دهند. اتفاق مهم، کلاس درس نیروی جاذبه بود که در من تاثیر بسیار گذاشت و باعث شد عاشق آن شوم. و در نتیجه تصمیم گرفتم علوم انسانی را کنار بگذارم و به دنبال علوم تجربی بروم.

فابیان لودوئنا، استاد علوم اجتماعی: اولین باری که باید در مقابل همکلاسی هایم کاری انجام می دادم، در مدرسه ابتدایی بود. من باید متنی را در مقابل آنها با صدای بلند می خواندم. تجربه بی نظیری بود و به همین دلیل نمی توانم فراموشش کنم. چون این فرصت را به من داد تا آنچه را با شوق یاد گرفته بودم، با دیگران شریک کنم.

سری سرینیواسان، استاد روزنامه نگاری دیجیتالی: وقتی چهارده ساله بودم یک معلم انگلیسی داشتم که به من مهمترین نکته را آموخت: اینکه در نوشتن خطوط حرف “تی” انگلیسی حتما باید همدیگر را قطع کنند و نقطه حرف “آی” را هم حتما بگذارم. منظور او تحت اللفظی بود. اکنون در زبان انگلیسی این به یک اصطلاح تبدیل شده است. او به من آموخت که این دقت در دستخط، بر روی طرز تفکرم و اینکه چگونه به زندگیم نظم دهم و همچنین بر روی روابطم تاثیر می گذارد. به نظرم، صرفنظر از اینکه چند ساله هستیم و چه حرفه ای داریم، هر روز در حال آموختنیم. مهمترین چیزی که می توانیم انجام دهیم این است که سعی کنیم یاد بگیریم. من هر روز از دانش آموزانم می پرسم: امروز چه یاد گرفته اید؟

سوگاتا میترا، استاد تکنولوژی آموزشی: من دانش آموز خوبی بودم، نه به دلیل اینکه باهوش بودم، بلکه می دانستم چگونه با سیستم بازی کنم. این را خیلی زود یاد گرفتم. می دانستم چه باید بخوانم، چه چیزی را حفظ کنم، می دانستم موقع امتحان چه سوالی از من خواهند پرسید، می دانستم چگونه سریع پاسخ را بنویسم و چگونه وقتی امتحان به پایان رسید آنرا از یاد ببرم. بنابراین وقت بیشتری برای دیگر چیزها برایم باقی می ماند. من دانش آموز خوبی بودم و به همین دلیل معلم هایم مرا بسیار دوست داشتند.

فابیولا جیانوتی، فیزیکدان: نقطه عطف زندگی من در دبیرستان بود. من رشته علوم انسانی بودم و بالطبع درسهای زبان لاتین، یونان باستان، تاریخ هنر، ادبیات و غیره داشتم. بنابراین یک مسیر علمی نداشتم. ما کمی ریاضیات و فیزیک می خواندیم. یادم می آید که یک روز معلم فیزیکمان درباره اثر فوتوالکتریک توضیح داد. این درس برایم خیلی ساده، زیبا و بدیهی بود و من برای اولین بار در زندگیم فهمیدم که فیزیک بنیادی به ما اجازه می دهد پرسش های بنیادی مطرح کنیم. اینگونه بود که من مسیرم را تغییر دادم و فیزیک را انتخاب کردم.

گوستاوو دودامل، رهبر ارکستر: می دانید چه موقع بسیار یاد گرفتم؟ زمانیکه به کودکان درس می دادم. چون وقتی با کودکان کار می کنیم آنها هیچگونه عقیده مشخص یا تعصب در مورد چیزها ندارند. بنابراین خلق چیزی برای آنها شگفت انگیز است. ما برای آنها روشی برای اندیشیدن خلق می کنیم. ما فکر می کنیم که به آنها می آموزیم و آنها از ما یاد می گیرند، ولی ما از آنها یاد می گیریم.

هم‌رسانی این مطلبنظرها

مطالب مرتبط

۶ جمله‌ای که هیچگاه از افراد موفق نمی‌شنوید

افراد موفق در تعطیلات آخر هفته چه کارهایی را انجام می‌دهند؟

سال تحصیلی افغانستان بدون حضور بیش از یک میلیون دختر آغاز شد