در قسمت اول این مطلب، نیروهای چپ ایرانی از زمان سالهای منتهی به انقلاب تا تاسیس حزب کمونیست ایران در کردستان را بررسی کردهایم.
نیروهای چپگرا در سالهای منتهی به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و در دهه نخست استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران یکی از بازیگران و در عین حال قربانیان اصلی این تحول سیاسی ـ اجتماعی بودند. در فاصله بهمن ۱۳۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سازمانهای جدیدی در بطن این جریان متولد شدند که تا همین امروز، تاثیر گستردهای بر فضای فکری و عملکرد چپگرایان ایران در داخل و خارج از کشور گذاشته و میگذراند.
از سقوط سلطنت تا سرکوب: عروج و نقد
در واپسین دهه حاکمیت رژیم شاهنشاهی در ایران، نیروهای مارکسیست بیش از دیگر جریانهای سیاسی در ایران فعال بودند. تجربه جهان دوقطبی آن زمان، انقلابهای ضد استعماری در چین، کوبا، الجزایر، کنگو، کامبوج و بسیاری دیگر از کشورهای آسیایی و آفریقایی، شعله «انقلابیگری» ضد امپریالیستی را در جهان و ایران زنده نگه داشته بود. گفتمان انقلابیگری چپ آنچنان در ایران دست بالا را داشت که جدیترین نیروی مبارزِ مذهبی آن سالها با ارائه یک خوانش «مارکسیستی» از اسلام و با نام سازمان مجاهدین خلق پا به میدان سیاست گذاشت.
در چنین جوی و در زمانی که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، حزب توده، بهعنوان یگانه جریان مارکسیست لنینیست ایران عملا به حاشیه رانده شده بود، نسل جدید چپگرایان با اتکا به انقلابهای «جهان سومی» در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی پا به میدان گذاشتند. جزوه «رد تئوری بقا و ضرورت مبارزه مسلحانه» امیرپرویز پویان، بیان تئوریک گسست نسل جوان چپگرایان ایران از سنتهای حزب توده است. حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، سرآغاز درگیریهای مسلحانه میان مارکسیستهای ایرانی و رژیم شاهنشاهی است. مبارزان مسلح میخواستند با حملات خود، جامعه را علیه رژیم پهلوی تهییج کرده و بشورانند. با این حال، توانایی ساواک در سرکوب گسترده و سازمان یافته «انقلابیون مسلح» چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق، عملا این نیروها را از ایفای نقش پررنگ در سالهای منتهی به انقلاب بهمن باز داشت.
پس از ناکامی حملات ایذایی چریکها در به جنبش درآوردن جامعه علیه رژیم سلطنتی، نخستین انتقادها نسبت به مشی چریکی در زندانها آغاز شد. در حالی که عملیات جسته و گریخته علیه اهداف محدود در شهرها ادامه داشت، بخشی از سازمان مجاهدین خلق، با ابتکار عمل تقی شهرام، با نفی رویکرد مسلحانه، خواستار بازگشت به سنتهای مارکسیسم رادیکال و انقلابی برای بسیج طبقه کارگر شد. این بخش از مجاهدین که پس از آن با پسوند م.ل (مارکسیست ـ لنینیست) و متعاقبا «پیکار» مشهور شد، سنگ بنای جریانی را گذشت که در سالهای بعد به خط سه معروف شد. تقی شهرام در مرداد سال ۱۳۵۹، به اتهام قتل شماری از اعضای سازمان مجاهدین خلق، از جمله مجید شریف واقفی اعدام شد.
در ماههای پایانی حاکمیت رژیم پادشاهی و پس از آزادی زندانیان سیاسی عمدتا چپگرا از زندانها و همزمان با بازگشت دانشجویان ایرانی خارج از کشور، سازمانهای مخفی مارکسیست و از جمله چریکهای فدایی خلق با صدها هزار هوادار پرشور روبهرو شدند. هوادارانی که در فضای باز سیاسی نخستین روزهای پس از انقلاب، نیاز به سازماندهی و تغذیه تئوریک در برابر سیلی از حوادث داشتند.
مشی چریکی در بوته نقد، به سوی تشکیل حزب کمونیست
در حالی که تسلیم پیشبینی نشده ارتش، به سرنگونی سریع سلطنت محمدرضا پهلوی انجامید، گروههای چپگرا عمدتا آمادگی مواجهه با شرایط جدید و رژیم سیاسی حاصل از انقلاب را نداشتند. حزب توده، با آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت کادرهای رهبری از خارج از کشور، عملا به بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی بدل شد. چریکهای فدایی خلق با نام جدید «سازمان فدائیان خلق ایران» بر سر چگونگی برخورد با حکومت اسلامی، دچار انشعاب شدند: اکثریت کمیته مرکزی و اعضا و هوادارانش با حمایت از خط مشی حزب توده، به «اکثریت» معروف شد و مشی همراهی با بخش مکتبی و انقلابی جمهوری اسلامی را در پیش گرفت. در برابر، «اقلیت» با حفظ تسلیحات «مصادره شده» در روزهای انقلاب، نبرد علیه حکومت تحت رهبری آیتالله خمینی را آغاز کرد. این جریان، بهویژه در ناآرامیهای ماههای نخست پس از انقلاب در ترکمن صحرا و کردستان، جانب شوراهای تشکیل شده در این مناطق را گرفت.
همزمان جریانهای جدیدی در چپ ایران و عمدتا در امتداد خط سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» تاسیس شدند. این جریان که به «خط سه» معروف شد، با خوانشی انتقادی از تجربه حزب توده و چریکهای فدایی، مبلغ شکلی از مارکسیسم انقلابی بود و خود را بر جنبش کارگری و شوراهای برآمده در کارخانهها در زمان انقلاب و ماههای پس از بهمن ۱۳۵۷ متمرکز کرده بود. راه کارگر، اتحاد مبارزان کمونیست، سازمان رزمندگان و سازمان وحدت کمونیستی از جمله نیروهای موسوم به خط سه به شمار میروند. بهعلاوه، دو سازمان مائویستی هم که عمدتا از محفلهای فعال در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپای غربی و آمریکای شمالی تشکیل شده بودند، در سالهای پس از انقلاب ایفای نقش کردند: سازمان رنجبران و اتحادیه کمونیستها.
نقدهای گروهها و سازمانهای مختلف چپ در فاصله بهمن ۱۳۵۷ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، منجر به تقویت بعضی گروهها و تضعیف و عملا فروپاشی برخی گروهها و حلقههای تئوریک دیگر انجامید. با سرنگونی دولت بنیصدر و رویارویی مسلحانه مجاهدین خلق با حکومت جمهوری اسلامی، شمار زیادی از کادرها و فعالان و هواداران گروههای گوناگون چپ هم بازداشت و تعداد بسیاری از آنها اعدام شدند. سعید سلطانپور، شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس سرشناس یکی از اولین قربانیان این موج سرکوب بود.
اما فارغ از مجاهدین خلق، نیروهای چپگرا هم در برابر جمهوری اسلامی دست به سینه نماندند: اتحادیه کمونیستها در بهمن سال ۱۳۶۰، با بیش از صد فرد مسلح و به منظور برپا کردن یک انقلاب دیگر، به شهر آمل حمله کرد. با این حال این یورش شکست خورد و بیشتر افراد مسلح حاضر در آن که به نام «گروه سربهداران» شناخته میشدند، جان خود را از دست دادند. شمار بسیار بیشتری از کادرها و هواداران سازمان هم در سال ۱۳۶۱ محاکمه و اعدام شدند.
با این حال، گروهی از جریانهای موسوم به خط سه و بهویژه اتحاد مبارزان کمونیست، به رهبری ژوبین رازانی (با اسامی مستعار نادر بهنام و منصور حکمت) با پیوستن به سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان، حزب کمونیست ایران را در سال ۱۳۶۲ تاسیس کردند. این حزب، عمدتا در مناطق مرزی ایران و عراق فعال بود.
بیشتر بخوانید: