موسیقی زبان لحظه است. و منِ نوازنده لحظه خودم را با شنوندهام اهل هرجای دنیا که باشد تقسیم میکنم.
حسین علیزاده، موسیقیدان و آهنگساز ایرانی از لزوم اصلاح فرهنگ با نگاهی واقعبینانه به تاریخ و جستجوی ریشههای فرهنگی میگوید. وی همچنین بر اهمیت استقلال موسیقی سنتی از شعر تأکید میکند و مخاطب خود را دعوت میکند تا جهانی بودن را نه در تأیید دیگر کشورهای جهان بلکه در خویش جستجو کند.
این آهنگساز نامدار ایرانی به تازگی برای اجرای موسیقی راهی فرانسه شده است. کنسرت موسیقی حسین علیزاده و مجید خلج، نوازنده سازهای کوبهای ایرانی، روز یکشنبه ۱۸ فروردینماه و به همت انجمن فرهنگی فرانسوی-ایرانی (ACFI) در شهر لیون برگزار شد. یورونیوز فارسی در حاشیه این رویداد فرهنگی با وی گفتگویی انجام داده است که آن را در زیر میخوانید.
به تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
شما به عنوان یک آهنگساز برجسته درباره اهمیت استقلال موسیقی ایرانی از آواز و نقش خواننده گفتهاید. موسیقی ما خواننده محور است. چطور میتوان به سوی این موسیقی مستقل رفت و مخاطب عام را با آن آشتی داد؟
مسأله فقط توجه کردن یا نکردن به خوانندهمحوری نیست. باید دید چه نوعی موسیقیای به وجود میآوریم و این موسیقی بتواند بیان خودش را داشته باشد. هرچقدر شنونده آشناتر با موسیقی داشته باشیم کمتر نیاز داریم موسیقی خود را با چیزی ترکیب کنیم. موسیقی ما باید خود را از خواننده و شعر مستقل میکرده تا زبان خود را داشته باشد.
با نگاه به هنرهای ایرانی در مییابیم که ادبیات فارسی بر دیگر هنرها سایه انداخته است از جمله بر هنرهای تجسمی، تئاتر، سینما و حتی موسیقی. اما یکی از مسائلی که باید روی آن کار بشود و البته میشود آن است که هر هنری تا چه حد میتواند به شکل مستقل خود را بیان کند.
در زمانهای مختلف جامعهٔ ایرانی و با بالا و پایین رفتن بار فرهنگ، این نکته نیز در نوسان بوده است. الان دوباره به خوانندهمحوری بازگشتهایم. در بسیاری از کشورهایی که موسیقی در آنها به صورت مستقل توسعه پیدا نکرده بیشتر در بند ترانه، شعر و خواننده است حال آنکه این بخشی از موسیقی است و همه آن نیست. در دنیایی که موسیقی در آن بلوغ پیدا کرده، هر دو گونه موسیقی سازی و آوازی به شکل برابر و متوازن حضور دارند.
پیشتر از نیاز مبرم به اصلاحات فرهنگی در ایران سخن گفتید. این اصلاحات فرهنگی در نظر شما چه سیمایی دارد و از کجا آغاز میشود؟
ما مردمی هستیم که تقصیرها را به گردن دیگری میاندازیم. میتوان در هر دورهای برگشتی داشت به فرهنگ و تاریخ خود. به نظر من ما بسیار اسیر تاریخ افسانهایمان هستیم. خودمان را با شخصیتهای تاریخی نظیر کورش و داریوش یکی میدانیم. پیوسته از تاریخ باستان صحبت میکنیم حال آنکه به نظر من جامعه فعلی ربطی به آن تاریخ ندارد.
اما در اصل ما جزو جوامعی هستیم که از واقعیت تاریخ خودمان بیخبریم. همیشه میخواهیم دگرگونی بهوجود بیاوریم حال آنکه ریشههای خودمان را گم کردهایم. جوانان ما فرهنگ خود را از منظر فرهنگهای غربی نگاه میکنند و از آنها بسیار وام میگیرند. این وامگیری به خودی خود بد نیست. اما باید با رجوع به غنای فرهنگی خود بتوانیم چیزی هم به دیگر فرهنگها اضافه کنیم. طبیعی است که اگر فقط در تبادل فرهنگی گیرنده باشیم، فرهنگهای نازل را جذب میکنیم.
شما در کنار استاد محمدرضا شجریان با اجرای کنسرت «هم نوا با بم» به زلزله غمانگیز این شهر واکنش نشان دادید. واکنشتان به سیلابی که با رسیدن بهار امسال جاری شده چیست؟
وقتی میگویم ایرانی هستم خودم را نه فقط اهل تهران بلکه اهل همهجای ایران میدانم. در سفرهایم به اروپا میدیدم که وقتی باران میبارد اروپاییها ناراحت میشوند چون منتظر آفتاب هستند، اما ما که از ایران میآمدیم خوشحال میشدیم که باران میآمد. بهار امسال پرباران بود اما مسأله این است که ما که تا این حد از طبیعت انتظار و به آن اعتقاد داریم و از آن صحبت میکنیم چقدر لیاقت استفاده از آن را داریم؟ وقتی طبیعت به انسان لطف میکند آدمی باید ظرفیت استفاده از آن را داشته باشد. بسیاری از زمینهای کنار رودخانهها (و مسیلها) که در زد و بندها جابجا (و در آن ساخت و ساز) شد. این همه دعا شد که باران بیاید و معلوم شد که انگار ظرفیت (اجابت) همین دعا هم وجود نداشت. باید پرسید اگر قرار بود با این دعاها باران بیاید و اگر آمده است پس ظرفیت بهرهبرداری از آن کجاست؟ کاش قبل از دعا برای باران ظرفیت برخورد و استفاده از آن ایجاد میشد.
در میان هنرهای ایرانی، سینمای ایران در جهان شناخته شده است اما صحبت از آن است که ادبیات و موسیقی ما چندان جهانی نشده است. اگر چنین است چرا؟
ایران بخشی از جهان است. تعبیر ما از جهانی شدن غلط است چراکه فکر میکنیم جهانی شدن در تأیید و پذیرفته شدن یک هنر در جوامع غربی است. اینطور نیست و خود غربیها هم اینطور فکر نمیکنند. موسیقی ایران را با چند دهه قبل مقایسه کنید. امروز جشنوارهٔ مهمی نیست که موسیقی ایرانی در آن اجرا نشود و در چهار پنج دهه اخیر موسیقی ما در منطقه خودمان از همه فعالتر بوده است. جالب است که غربیها هم در این زمینه متحول شدهاند و اگر میخواهند موسیقی جامعه دیگری را تجربه کنند به طرف آن میآیند و به آن سر میزنند. حال آنکه همیشه این رابطه یکطرفه بوده، یعنی اگر با هندیها یا غربیها کار کردیم، موسیقی ما بود که شکل موسیقی آنها را به خود میگرفت و آن موسیقی غالب بود. اخیرا تجربه خوبی با گروه موسیقی «تریوی رامبراند» در هلند داشتم. گروهی که موسیقی جاز و کلاسیک را همزمان کار کردهاند. آنها وقتی بناست موسیقی ایرانی کار کنند حتی پیانیستشان کوک ساز خود را به ربع پرده تغییر میدهد و آنها تمهای ایرانی را کار میکنند.
بیایید جهان را جایی عاری از خودمان نبینیم. آیا جهان خارج از ماست یا جهان آن چیزی است که ما هم در آن هستیم. موسیقی زبانی است که نیاز به ترجمه ندارد. موسیقی زبان لحظه است. و منِ نوازنده لحظه خودم را با شنوندهام از هرجای دنیا که باشد تقسیم میکنم. سایه مسائل سیاسی هم کار هنرمند ایرانی را در دنیا کمی سخت کرده است با این حال هنرمندان ایرانی در دو دهه اخیر، چه در داخل و چه در خارج به یمن تلاششان تجربه خوبی از هنر ایرانی به دنیا عرضه کردهاند.
آیا کتابی هست که آن را بارها خوانده باشید اما کنار نگذاشته باشید؟
کتابهای زیادی خوانده و میخوانم. اما کتابی دارم که پیوسته به آن رجوع میکنم و آن نامههای نیما است. خواندنش باعث یادآوری آن چیزهایی میشود که به آدمی انگیزه میدهد و یادآوری میکند که آنچه باعث زایش و خلاقیت میشود چیست. نامههای نیما را برای خلوت و تنهایی، نه برای افسردگی، بلکه برای حفظ خلاقیت دوست دارم. برای وجود داشتن، در خلأ نماندن و در دنیا بودن به آن رجوع میکنم. هر چیزی را با آن چیزی محک میزنم که نیما از درون دنیای خودش تعریف کرده است.