فرهاد دریا: مردم افغانستان با موسیقی زندگی می کنند

فرهاد دریا: مردم افغانستان با موسیقی زندگی می کنند
نگارش از Euronews
هم‌رسانی این مطلبنظرها
هم‌رسانی این مطلبClose Button
آگهی

فرهاد دریا، خواننده و فعال مدنی در افغانستان، چهره ای شناخته شده برای مردم در این کشور و در فرای مرزهاست. وی که سفیر حسن نیت و صلح سازمان ملل نیز هست، از روز بیست و یکم نوامبر، تور اروپایی خود به نام اوغایتا را از شهر فرانکفورت آغاز کرد. این تور در روز هفتم دسامبر، در شهر دوسلدورف به پایان رسید. به همین منظور، گفتگویی با وی در شهر بروکسل و در سالن تاتر سنت میشل در این شهر انجام داده ایم که در پی می آید:

با توجه به شرایطی که در افغانستان حاکم است موسیقی چه جایگاهی در این کشور دارد؟ ؟

فرهاد دریا:‌ در افغانستان موسیقی دو بعد دارد. اگر از بیرون ببینید موسیقی را در افغانستان، دو چهره می بینید. شاید از بیرون یک بعدش کمتر دیده بشود که از همان آغاز می کنم. آن بعد مردمی است، بعد عشق مردم، نیازمندی مردم به موسیقی و فراگیر بودن موسیقی امروز در افغانستان. موسیقی خیلی فراگیر است محبوب ترین هنر است در افغانستان و نه تنها در مراکز شهرهای بزرگ و حتی در غصبات و روستاهای خیلی دور افتاده هر کس به نحوی سازی را کوک می کند و ترنگی از خانه و کوچه و دریچه اش بلند می شود و کیف می کند. روز تا روز هم پرداختن افغان ها به موسیقی بیشتر می شود. گسترده تر می شود. بعد دیگر که خیلی کوچک است به مقایسه بعد اول از بیرون بیشتر دیده می شود، بیرون که می گویم منظورم بیرون مرزهاست و بیرون مرزها را بیشتر رسانه ها و مدیا انعکاس می دهند. آنها همیشه می خواهند خبرساز باشند همیشه می خواهند هوووو نشان بدهند از همه چیز. یک بخشی از جامعه، یک بخش خیلی اندکیش و در کنار آن یک بخشی که به جامعه افغانی هم تعلق ندارد، بعد دیگرش را می سازد و او مخالفت با موسیقی است. تا دیروز و پریروز، منظور من همین روزی که گذشت نیست، یعنی در گذشته های اندک نزدیک، حساسیتی که در برابر موسیقی در این بعدی که شرح دادم به آن گستردگی نبود. حالی جنگ ها بالا گرفت و گروههای مختلف مسلح ایجاد شد، ملحوظات سیاسی داخل شد، به این ملحوظ موسیقی در این بعد کوچک ترش مورد جفا قرار گرفت ولی در تمام و کلیت، موسیق خیلی جای عمیق و وزنین در افغانستان دارد.

چرا موسیقی را انتخاب کردید؟ از موسیقی دنبال چه هستید؟

فرها دریا:‌ من موسیقی را به خاطر خود موسیقی انتخاب نکردم این به معنای این نیست که موسیقی ارزشش را ندارد، نه. موسیقی زبان روح من است، من با موسیقی حرف می زنم، با موسیقی می خوابم با موسیقی می شنوم. من اکثرا با هر عزیزی که صحبت می کنم چشمم به طرف دهانش می رود چرا که صوتش را دنبال می کنم. من زندگی را از طریق صوت و صدا و موسیقی معنی می کنم. راهی را که می روم همان راه هدفم است و راهی که می روم برای من خود منزل است. موسیقی هم همین راه است. ولی از موسیقی یک چیز دیگری توقع دارم، چشمداشت من از موسیقی خود زندگی است. یک دالان برای رسیدن به گستردگی موسیقی است. من آسان می توانم با موسیقی خودم را بیان کنم. چون آدم خیلی کم حرفی هستم، تا مرا مجبور نسازید حرف نمی زنم و از ۱۰ دقیقه بیشتر هم گپ خیلی ناراحت می شوم. منظورم این نیست که الآن با شما مصاحبه می کنم ناراحت شده ام نه، اگه لازم باشد برای مصاحبه و سخنرانی ها صحبت می کنم اما در کل خیلی کم حرف هستم. در نهایت، اگر مختصر بگویم، موسیقی خودم هستم و انتخاب کردم چون مرا به خودم می رساند.

افغانستان کشوری هست در چنگال جنگ اسیر است. موسیقی در این کشور چه آینده ای خواهد داشت؟ اینهمه جوانی که آمده اند و وارد عرصه موسیقی در این کشور شده اند، چه شکلی از موسیقی در افغانستان خواهند ساخت؟

فرهاد دریا:‌ موسیقی مثل گلوی فریاد برای افغانستان شده است. نسلهای جوانتر که در هزار و یک بند زندانی هستند، راه برون رفت از فاجعه ای که در درون خودشان اتفاق افتاده است، بهترین راه را موسیقی می دانند. این گلوی موسیقی است که اینها را از زندانشان بیرون می کشد. به همین خاطر هم زیاد روی آورده اند به موسیقی، الآن یک مقدار پراکندگی هست، آشفته بازار موسیقی افغانی همین لحظه اگر متوجه بشوید، آدم را پریشان می کند. ولی در کنار این پریشانی، امیدهای خیلی کلانی هم به آن هست. یقین دارم که یک نسل بعد که اندکی جنگ ها فروکش کند، یقین دارم که نسل فردای موسیقی افغانی از عمق همین حادثه برای خود گلوی بلندتر و موسیقی چاق تری برای خودش می سازد.

سرزمین، جنگ، صلح، چیزهایی هست که در موسیقی از آن حرف می زنید. چون از افغانستان جنگزده هستید به این موضوع ها می پردازید یا اینکه این پیامی هست که توی موسیقی تان می خواهید به مردم بدهید؟

فرهاد دریا: زندگی، جنگ، صلح، اگر از واژه ها فراتر برویم، این لحظات در زندگی هر انسانی رخ داده است، هر انسان اگر نگوییم در زندگی هر ملتی رخ داده است. من از این دو نیت داشتم: یکی خواسته ام به دردهای اکنون افغانستان بپردازم و گلوی مردم افغانستان و نیازمندی های آنها شوم. ولی در کل درست است که ریشه های من به افغانستان برمی گردد ولی من یک شهروند جامعه کلان تر هستم، خودم را آمده از افغانستان می دانم اما به همه ملت های جهان وابسته ام. این پدیده ها در زندگی بشریت وجود دارد. همین الآن هم جهان از تب جنگها در هزار و یک گوشه می تپد. من من حیث یک صدایی که می توانم بلند و بلندتر بخوانم چرا در این اشتراک نکنم، چرا این صدا را فراتر از افغانستان بیرون نکشم. چرا جهان صدای ما را نشوند. در واقع این گلو، یک آیینه بلند می شود که هر انسان در هر گوشه جهان خودش را می تواند در آن ببیند. چون خواسته های مشترک است.»

یعنی شما خودتان را پیام آور می دانید از طرف مردم دنیا به افغانسان و از طرف مردم افغانستان به دنیا؟

فرهاد دریا: دقیقا منظورم همین بود که شما بیان کردید.

آقای دریا چرا کودکان را انتخاب کردید. چرا کوچه؟ چرا آموزش و سرپناه برای کودکان؟ زنان هم بودند، بیکاران، مجروحان ولی چرا حمایت از کودکان را انتخاب کردید؟

فرهاد دریا: شاید خیلی ساده هم باشد، دو علت دارد یک دلیل کلی هست و یک دلیل خاص و ویژه است. دلیل عامش این است که فردا در گروه سرنوشت کودکان است. امروز افغانستان از هزار گوشه زخم برداشته است، زخمی است، نسل هایی که بزرگ شده اند معمر استند، اینها با هزار و یک مشکل حتی روانی بسر می برند. واضح بگویم امیدوار تغییر در افغانستان از سوی نسلهای کلان نیستم. اینها زخمی هستند. هم ذهن شان هم وجودشانهم باورهایشان زخمی است. من بیشتر امیدوار نسل هایی هستم که فردا به صحنه می آیند. خب زندگی ادامه دارد امروز توقف داشت و لغزید فردا دوباره آغاز می شود. مثل تجربه جنگ که در همه جای دنیا اتفاق افتاده و پس زندگی ادامه پیدا کرده است. همین اروپا در آتش جنگ می سوخت و الآن می بینیم که کجا هست. به هر صورت این دلیل عامش است ولی دلیل خاصش، در افغانستان بیشتر از هر قشر دیگری زنان و کودکان و خاصه کودکان آسیب دیده اند. از جنگها، از بی عدالتی ها، و هزار و یک خشونتی که در آن جامعه جریان داشته است، اگر سنت بوده است، اگر سیاست بود اگر حکومت و دولت بود به هر صورت از آن متاثر بودند. من توجه خود را به کودکان خیابانی کردم. آنها نان آور یک خانواده بودند. هر کدام از این کودکان ده ساله، هشت ساله، دوازده ساله، آب و نان یک خانواده را به دست می آورند. من می خواستم که اینها خاطرشان از مسائل مادی کمی راحت تر شود تا متوجه درس و تعلیم و تحصیل شوند. جامعه حتی اگر جنگ هم نباشد ولی تحصیل نداشته باشد به سویی که باید برود نمی رود. جامعه به سواد و تحصیل و ادب و قلم و کتاب زنده است.

کمک به کودکان افغان، کمپین خون دادن به سربازان مجروح، سفیر صلح و حسن نیت، به چه دلیلی این کارها را می کنید؟ آیا یک خواسته درونی است؟

فرهاد دریا: معلوم می شود که بک گراند (پیشینه) مرا به خوبی می شناسید. کمپین خیلی زیاد داشتم شمار خیلی بلند کمپین هایی که مسائل اجتماعی را مطرح می کرد. تازه ترین این کمپین ها همین خون دادن است. اینها مستحق هر قطره خونی است که برایشان انسان می دهد. یک مثال بگویم: در یک برنامه تلویزیونی، مشغول یک مصاحبه تلویزیونی بودیم و با گوینده ها بگو و بخند داشتیم. همان لحظه یک خبر عاجل را منتشر کردند. اسکرینشان روشن بود و دیدم که ۴ سرباز در یک حمله در یک گوشه کابل کشته شدند. حالی را که در آن لحظه داشتم بیان کرده نمی توانم. دو حالت را مورد مقایسه قرار دادم. هم حالت خندان خودمان را با مجری ها و هم حالت سربازان کشته شده را و واقعا انگار که خودم مورد اصابت همان تیر قرار گرفته باشم. همان لحظه تصمیم گرفتم این کمپین را راه بیاندازم. شخص اول مملکت آقای غنی را هم چلنج دادم و او هم قبول کرد و خون داد. و چند وزیر را هم چلنج دادم همین دیروز دیدم که آقای دوستم، معاون رییس جمهور با ۷۰۰ تن دیگر رفتند و خون دادند. حلقات نهادهای اجتماعی و سازمان های جامعه مدنی پی هم از این کمپین استقبال کرده اند و خون می دهند. منظور من از این کمپین ها این نیست که من این وظیفه را دارم. خوب وظیفه داشتن یک گپ عادی است تازه ای نیست هر کس این وظیفه را دارد. منظور من از این فعالیت ها یک حرف کلان تر است. منظور من خود زندگی است، کلان ترین ارزشی که انسان دارد در روی زمین خود نفس است، خود زندگی است. و این را اگر ما و شما ارزش ندهیم و با هزار و یک چیز زخمی بسازیم، خوب چیزی باقی نمی ماند. این کلان ترین سرمایه انسان است. هر کمپینی که راه بیندازم به نحوی می خواهم که یکی از گوشه های زندگی را که زخم برداشته نه تنها مرهم بگذارم بلکه رهنمود نسل های آینده بشوم. صدایی را بلند کنم که کسی می خواهد بشنود ولی کسی نیست که آن صدا را بلند کند. به این معنا نیست که من تنهاترین هستم که این صدا را بلند می کنم، نه. ما و کسانی مثل ما که صدایشان شنیده می شود می توانیم این پیام ها را بلند کنیم. مثلا همین کمپین اهدای خون، تا همین اکنون داخل افغانستان بود اما من می خواهم این کمپین را به بیرون افغانستان بکشم و جهانی بسازمش. از همین اروپا آغاز می کنم. این کمپین را بعنوان مخالفت با اکستریمیسم ـ افراطگرایی ـ براه بیاندازم. اکستریمیسی که به عقیده من با فلسفه، با مذهب، با سیاست، با دین، با هیچکدام از این ها به تنهایی رابطه ندارد. این یک لایف استایل ـ مدل زندگی ـ است و هر روز بیشتر می شود و در زندگی مردم یک گوشه از جهان حضور پیدا می کند. این قابل تامل است و تنها مربوط به جامعه عیسوی و یهودی و اسلامی یا مربوط به این سیاست یا آن سیاست نمی شود. در مجموع خوب فرایند سیاست های گذشته و برخوردها و عوامل مختلف است اما امروز انسان به صورت عام و گسترده در همه جای جهان به اکستریمیسم می پردازد. من برای این کمپین می خواهم به آدرس های کلان مراجعه کنم، اگر هنرمند است اگر سیاستمدار است اگر چهره های سرشناس کشورهای مختلف است مراجعه می کنم و صدا می کنم آنها و چلنج می دهم آنها را که سهم بگیرند در این کمپین و بر ضد اکستریمیسم خون بدهد. خون رابطه خیلی نزدیک انسان به انسان است و سمبل و نماد این رابطه انسانی است.

این چیزهایی که گفتید من را به این سوال می رساند که آیا قصد دارید وارد سیاست بشوید؟

فرهاد دریا: من همین حالا هم داخل سیاست هستم. بعنوان مثلا کاری که من می کنم و همین کمپین هایی که براه می اندازم با سیاست همگام است و شانه به شانه سیاست می رود. شما از افغانستان حرف بزنید و از سیاست نگویید امکان ندارد. زندگی افغانستان سیاست زده شده است هر نفسی که ما می کشیم و ممد حیات هم هست سیاست زده شده است. آلایش سیاست روی شانه هایش است. کسی مثل من وقتی به این مسائل بپردازد ممکن نیست بدون آگاهی از سیاست داخل این مسائل شود. من خودم را ملزم می دانم که از سیاست بدانم. این سوال را هر بار که یک انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان می شود از من مردم و مدیا می پرسند و کارهایی که می کنم همین سوال را در ذهن مردم بیدار می کند که معلوم می شود تصمیم برای درآمدن در عرصه سیاست است اما اکنون این تصمیم را ندارم.

کنسرت هایی که در افغانستان می دهید و آلبوم هایی که آنجا پخش می کنید رایگان هستند، چرا؟

آگهی

فرهاد دریا:‌ پول خوب است اگر نباشد که کاری نمی شود کرد همین کنسرت اگر پول نبود که برگزار نمی شد. پول یک ضرورت عادی و معمول زندگی است مثل آب و نان و کار. ولی در افغانستان در چند سالی که گذشت خاصه در چندین سالی که بعد از ۲۰۰۱ اتفاق افتاد، مردم اکثر محتاج یک لقمه نان شب و روز خود بودند. اگر من می خواستم برایشان امید ببخشم، کاری که در آغاز بر روی آن متمرکز بودم و می خواستم فکرشان را طرف نرمال شدن زندگی بکشانم و بگویم که فردای بهتری هم هست. آن سال ها خیلی مشکل بود که من از کسی که معاش و آب و سرپناه نداشت ولی به موسیقی مثل یکی از بزرگترین امیدهای خود می دید از او یک افغانی، یک دلار، ۵ دلار گرفته نمی توانستم. از گلویم پایین نمی رفت. قرار بود که من برایشان کاری انجام بدهم نه اینکه آنها برای من کاری کنند.+++

تهیه و تنظیم: ویدا سامعی

هم‌رسانی این مطلبنظرها

مطالب مرتبط

فرهاد دریا: آینده افغانستان به دست کودکان امروز است

«تجربه مُد ووگ» در دوبی؛ معرفی طراحان نوظهور

هجوم هواداران به بریتنی اسپیرز در جریان سفر او به اسرائیل